میتوانست به پشتوانه اعتبار پدر و به لطف کدخدایی هرجور که دلش میخواهد زندگی کند، با خانهای ریز و درشت روی هم بریزد و طناب از گرده مردم بکشد یا اصلاً قید کویر خاکستری و گرمای کُشنده بوشهر را بزند و بساط زندگیاش را جایی خوش آب و هوا پهن کند اما... .
قرآن تو شاهد باش!
شعله جنگ جهانی اول بالا گرفته بود و انگلیسیها با ناوهای جنگی و هزاران نیروی نظامی آمده بودند تا بوشهر را بگیرند و جای پایشان را در جنوب ایران محکم کنند. «رئیسعلی» نه مقام رسمی داشت، نه تحصیلات آنچنانی و نه دورههای نظامی را گذرانده بود. همین قدر میدانست که دشمن، خودش را به آبهای خلیجفارس رسانده و دارد با صدجور بهانه خاک ایران را اشغال میکند. برای همین پشت جلد قرآنش نوشت: «... ای کلامالله! گفتار مرا شاهد باش... من به تو سوگند یاد میکنم که اگر انگلیسیها بخواهند بوشهر را تصرف کنند و به خاک وطن من تجاوز کنند، در مقام مدافعه برآیم و تا آخرین قطره خون من بر زمین نریخته است، دست از جنگ و ستیز با آنان نکشم و اگر غیر از این رفتار کنم، در شمار منکرین و کافرین به تو باشم و خدا و رسول از من بیزار شوند...».
اسناد و یا شرح رویدادهای تاریخی، رئیسعلی را در ۲۴ سالگی جوانی شجاع، مبارز و ثابتقدم توصیف کردهاند. سوارکار ماهری که در تیراندازی برایش رقیب و هماوردی پیدا نمیشود، وقتی هم انگلیسیها با همه توان نظامیشان به بوشهر حمله میکنند، با همه جوانی، آدم جنگ ندیده و بیتجربهای نیست. او که از طرفداران پروپاقرص مشروطه است پیش از اینها و زمانی که «لیاخوف» مجلس را به توپ میبندد و استبداد «محمدعلی شاه» جان تازهای میگیرد، در کنار رهبر مذهبی منطقه بوشهر – آیتالله سیدمرتضی علمالهدی – قرار گرفته و در یورشی ناگهانی از سمت تنگستان، نیروهای وابسته به استبداد را از بوشهر بیرون رانده و اداره امور گمرک و انتظامات را عهدهدار میشود.
پیشنهاد چرب و چاق
انگلیسیها «رئیسعلی» را خوب میشناختند. صابون رهبر قیام تنگستان، پیش از اینها به رخت سربازان ملکه خورده بود. همراهی او با مخالفان استبداد و اینکه در بوشهر، دوشادوش مشروطهخواهان جنگیده و بعد هم در اختیار گرفتن امور گمرک در واقع آبی شده بود که انگار در لانه مورچگان اقتصادی انگلیس ریختهاند! همان زمان «احمدخان دریا بیگی» حاکم دستنشانده خودشان در بوشهر را وادار کردند با حمله به «دلوار» حساب رئیس جوان آن منطقه را برسد. «دریا بیگی» وقتی پس از چند حمله، از پس مدافعان «دلوار» برنیامد، ناچار با پیشنهادی چرب و چاق به دیدار رئیسعلی رفت: «... هرچه پول بخواهی در اختیارت میگذاریم... دست از جنگ بردار... فقط بگو چقدر؟»رئیسعلی در پاسخش گفته بود: «برو به اربابات بگو ایرانی غیرت دارد و غیرت قیمت ندارد...».
حالا ۶ سال گذشته بود و این بار انگلیسیها با توپ خیلی پُر آمده بودند. رئیسعلی هم با بزرگان منطقه مشورت کرده و مجوز و فتوای جهاد را از علما و ازجمله «شیخ محمدحسین برازجانی» گرفته، سوگندنامه نوشته و بعد هم عَلَم قیام را بالا بُرده بود تا امان انگلیسیها را بِبُرد و تا میتواند کشته روی دستشان بگذارد.
تمام شد!
انگلیسیها بوشهر را گرفته بودند و عجله داشتند تا به شیراز برسند. البته اگر رئیسعلی و یارانش میگذاشتند. وقتی در میدان نبرد حریف تنگستانیها نشدند و پیغام و پسغامها و پیشنهادهای رشوهشان به جایی نرسید به روشهای کهنه و کثیفتر رو آوردند. «هربرت چیک» معاون کنسول انگلیس در بوشهر در گزارشهای روزانهاش نوشته است: «پنجشنبه پنجم ژوئن ۱۹۱۵، رئیسعلی شخصیت شگفتانگیزی است... فکر میکردم به دنبال نان و نوایی است و برای خموش ساختن او در این زمینه کارهایی کردم و پیغامهایی دادم، ولی گویا کارساز نبوده... پنجشنبه ۲۷ اوت ۱۹۱۵... خبرها خوب نیست... کوشش ما برای ایجاد تفرقه میان آنها ادامه دارد... باید یکی از آنها را از میان برداشت... سهشنبه ۱ سپتامبر۱۹۱۵... دیشب او را یافتم... میرزا رحمت لیلکی مرا به نزد او برد... غلامحسین (تنگکی) پذیرفت که چنین کاری را انجام دهد... سهشنبه ۸ سپتامبر۱۹۱۵... در سیلاب دگرگونیها حادثهای روی داد... رئیسعلی کشته شد... فردا درباره او و من و آن خاک چه خواهند گفت... من و او جنگیدیم ولی فردا درباره آنکس که تیر را انداخت چه خواهند گفت...؟».
خبرنگار: مجید تربتزاده
۱۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۳
کد خبر: 923476
فرزند کدخدای «دلوار» لای پرقو بزرگ نشده بود. «ژن خوب» منطقه خودش در ۳۰سالگی «کدخدا» به حساب میآمد.
منبع: قدس آنلاین
نظر شما